loading...
قرارگاه کربلا
علمدار گمنام بازدید : 54 جمعه 29 فروردین 1393 نظرات (0)


 

       بسم رب المهدی       


خداوندا باز هم ندبه ای دیگر با عشق به پایان رسید.

خداوندا چه سخت است تنهایی و غربت و چه سهمگین است سکوت

و انتظار.

خداوندا چه طولانی است شب  هایی که به امید یار به صبح می رسانم.

گویی که لحظه ها با من و او سر ستیز دارند.گویی که هر ثانیه به 

 اندازه یک روز و هر روز به اندازه ی یک سال طولانی شده است و

 چرخ زمان بیهوده در جا می زند.

اما او می آید و با آمدنش بهار را میهمان دلهای منتظر می کند چرا که

تابناک ترین بهار زندگی است.

او می آید و با آمدنش برق شادی را بر چشمان خسته از انتظار

می نشاندواز صفا و محبت موج می زند.

او می آید و با آمدنش بر لب های خشکیده از عطش عشق،گل تبسم

و نشاط می نشاند.

او می آید چرا که همه چشم بر راه او دوخته اند و می خواهند خاک

زیر پایش را توتیای چشم سازند.

او می آید چرا که موعود است و وعده ی الهی باید تحقق یابد.

او می آید تا دین پدرش را احیا نماید و تیشه به ریشه ی سنت شکنان

و بدعت گذاران بزند.

او می آید چرا که جهان در انتظار عدالت و عدالت در انتظار مهدی است.

او می آید و نور و رحمت و مهربانی را به ارمغان می آورد.

او می آید تا با حضور خود و از یمن قدوم مبارکش بهار آرزوها را صفایی

افزون بخشد.

او می آید از برای اعتلای دین محمد و شریعت اسلام .

او می آید تا ندای هل من ناصر حسین(ع)فاطمه(س)را لبیک گوید و با

تیغ حیدری دل داغدیده ی عمه ی مظلومه اش حضرت زینب کبری

آن شیر زن بیشه ی مردانگی را شاد نماید.

او می آید در حالی که عصای موسی در دست و نگین پادشاهی

سلیمان در انگشت دارد و خون پاک و سرخ حسینی در رگ های

مبارکش جاری است.

او می آید تا با ذو الفقار حیدری گردن گردنکشان عالم را از دم تیغ

عدالت گذرانده و داد ستمدیدگان و مظلومان را از بیدادگران بستاند.

او می آید و با اقتدار و شکوه تمام،تکیه بر کعبه زده ندا در می دهدکه:

انا بقیه الله،انا صمصام المنتقم.یعنی ای منتظران من مهدی فاطمه

هستم،من همان انتقام گیرنده ام که انتقام خون پاک و گرم جد 

 مظلومم حسین را خواهم گرفت.

آری او می آید تا نسل طاغوتیان و کافران را بر انداخته و بشریت را از

زیر سلطه ی آنان برهاند. 

او می آید چرا که اولیا هر کدام بارها آمدنش را بشارت داده اند و او بر

اهل زمین مژده داده شده است پس او خواهد آمد و این شام تیره ی

ظلمت سحر خواهد شد. انشا الله

می رسد روزی که ماه من هویدا می شود     راز من با دلبرم بر خلق افشا می شود

ابرها پس رفته و آن مهر عالمسوز عشق       در سپهر عاشقی یکباره پیدا می شود

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

     

علمدار گمنام بازدید : 55 جمعه 29 فروردین 1393 نظرات (0)

 

فاطمه، بهشت پیامبر

... آن روزها كه مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملك خوب و پاك و صمیمی، این امین رازهای من و پیام‌های خداوند، پیام آورد كه معبود، چهل شبانه روز تو را می‌خواند، یك خلوت مدام چهل روزه از تو می‌طلبد... و من كه جان می‌سپردم به پیام‌های الهی و آتش اشتیاقم زبانه می‌كشید بادم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگی‌اش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.

آری، جز خدا و جبرئیل و شوی تو كسی چه می‌دانست حرا یعنی چه؟ كسی چه می‌داند خلوت با خدا یعنی چه؟ اما... اما كسی بود در این دنیا كه بسیار دوستش می‌داشتم- خدا همیشه دوستش بدارد- دل نازكش را نمی‌توانستم نگران و آزرده ی خویش ببینم.

 

همان كه در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگدستی، گشایشم و در سرمای سوزنده ی تكذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.

خدا هم نمی‌خواست او را در دل نگران و مشوش ببیند.

در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال، آمده بود كه این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام كنم. و كردم، عمار، آن صحابی وفادار را گسیل كردم:

"جان من! خدیجه! دوری‌ام از تو، نه بواسطه ی كراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائكه خویش می‌كشد، به تو مباهات می‌كند و... من نیز.

این دیدار چهل روزه ی من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچكس نگشای."

من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد می‌گشایم تا وعده ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد.« پیام كه به مادرت خدیجه رسید، اشك در چشمهایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد كه:

- كیست كوبنده ی دری كه جز محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شایسته كوفتن آن نیست؟ گفتم:

-محمدم.

دخترم! شادی و شعفی كه از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمایش درخششی آشكار می‌گرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است.

در پی او میكائیل و اسرافیل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون كند- جبرئیل با ظرفی كه از بهشت آورده بود، آب بر دست هایم می‌ریخت، میكائیل شستشویشان می‌داد و اسرافیل با حوله لطیفی كه از بهشت همراهش كرده بودند، اب از دستهایم می‌سترد.

ببین دخترم! جان پدرت به فدایت كه همه ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تكوین می‌یافت.

این را هم بازبگویم كه تو اولین كسی هستی كه به بهشت وارد می‌شوی. تویی كه بهشت را برای بهشتیان افتتاح می‌كنی...

یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.« فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می‌خواهم كه تو دختر منی، تو سیده ی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق می‌ورزد.

این را من از خودم نمی‌گویم، كدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟ آن شب كه به معراج رفته بودم، دیدم كه بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:

خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان كه كینه ورز این عزیزان خدا باشند. ..

آن روز كه من در خیمه‌ای نشسته بودم و بر كمانی عربی تكیه كرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامی‌ات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام كردم كه:

ای مسلمانان بدانید: هر كسی كه با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر كس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من كسی را دوست دارم كه این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمی‌دارند این عزیزان را مگر پاك طینتان و دشمن نمی‌دارند این عزیزان را مگر آلودگان و تردامنان"

 

برگرفته از:

 

شجاعی، سید مهدی، كشتی پهلو گرفته

gomnam1 بازدید : 59 سه شنبه 26 فروردین 1393 نظرات (0)

   

سالروز وفات حضرت ام البنین مادر گرامی حضرت عباس (علیه السلام)

تسلیت باد 


حضرت ام البنين در واقعه كربلا حضور نداشت، هنگامى كه بشير به مدينه بازگشت و ام البنين را ملاقات كرد، خواست تا خبر شهادت فرزندانش را به وى دهد ام البنين گفت: رگ قلبم راپاره كردى بچه ‏هايم و آنچه زير آسمان است فداى ابا عبد الله عليه السلام، از حسين برايم بگو .

 

حضرت ام البنين(سلام الله علیها) (محدث، متوفى سال 70 ه) (فاطمه كلابيه)، دختر حزام، از زنان مؤمن، شجاع و فداكار بود.روايت است كه امير المؤمنين عليه السلام پس از شهادت حضرت زهرا عليه السلام به برادرش عقيل كه انساب عرب را خوب می ‏دانست و از احوال خانوادگى آنها آگاه بود فرمود : مى خواهم زنى برايم خواستگارى نمايى كه از خاندان شجاعت باشد تا فرزند شجاعى برايم به دنيا آورد.عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را به ايشان معرفى نمود و گفت: در بين عرب خاندانى شجاعتر از خانواده وى سراغ ندارم.اين مادر پسرانش عباس، جعفر، عبد الله و عثمان را چنان تربيت كرد كه همه شيفته برادر بزرگوارشان حضرت امام حسين عليه السلام بودند و در ركاب آن حضرت شهيد شدند.
حضرت ام البنين در واقعه كربلا حضور نداشت، هنگامى كه بشير به مدينه بازگشت و ام البنين را ملاقات كرد، خواست تا خبر شهادت فرزندانش را به وى دهد ام البنين گفت: رگ قلبم راپاره كردى بچه ‏هايم و آنچه زير آسمان است فداى ابا عبد الله عليه السلام، از حسين برايم بگو .
ام البنين براى عزادارى هر روز همراه نوه ‏اش عبيد الله (فرزند عباس عليه السلام) به بقيع م‏ی رفت و نوحه می ‏خواند و می ‏گريست و اين اشعار را زمزمه می ‏كرد:
منم که سایه نشین و جود مولایم
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم
منم که خانـــه به دوش غــم علی
منم که همقدم محنت ولی هستم
منم که شاهد زخم شکسته ابرویم
انیس گریه به یاس شکسته پهلویم
منم که در همه جا در تب حسن بودم
منم که شاهد خون لب حسن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیدم
خدای را به جمال حسین می دیددم
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب
منم میان همه ؛ هم کلام با زینب
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم
به سینه زخم غم کربلائیان دارم
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد
چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد
منم که مادر عشق و امید و احساسم
فدای یک سر موی حسین عباسم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    ساعت
    ساعت فلش مذهبی
    احادیث موضوعی
    حدیث موضوعی
    زیارت عاشورا
    زیارت عاشورا
    دانشنامه مهدویت
    مهدویت امام زمان (عج)
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 86
  • بازدید کلی : 3,060
  • زیارت آنلاین
    پخش زنده حرم
    ذکر ایام هفته
    ذکر روزهای هفته
    همراه با قرآن
    آیه قرآن تصادفی
    وصیت نامه شهدا
    وصیت شهدا